جدول جو
جدول جو

معنی گنده مغز - جستجوی لغت در جدول جو

گنده مغز
متکبر، مغرور، گنده دماغ
تصویری از گنده مغز
تصویر گنده مغز
فرهنگ فارسی عمید
گنده مغز(گَ دَ / دِ مَ)
گنده دماغ. متکبر. سرکش:
تو گنده مغز شعری و او گنده مغز شرع
با وی به گنده مغزی همچون ترازویی.
سوزنی.
با آن دو گنده مغز بود حشر آن کسی
کز دست دیو خورده بود کوکنار و بنگ.
سوزنی (دیوان چ 1338 ص 233).
ماخولیا گرفته و مصروع و گنده مغز
زرداب خورده چون عسلی پیس چون زنار.
سوزنی.
گر نبودی جذب موش گنده مغز
عیشها کردی درون آب چغز.
مولوی
لغت نامه دهخدا
گنده مغز
متکبر با افاده گنده دماغ: با آن دو گنده مغز بود حشر آن کسی کز دست دیو خورده بود کوکنار و بنگ. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده بغل
تصویر گنده بغل
کسی که عرق زیر بغلش بدبو باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنده پز
تصویر گنده پز
کسی که چیزهای گندیده و پست بپزد
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ / دِ مَ)
تکبر کردن و سخنان متکبرانه گفتن. (برهان) :
اگر می رود در پی این سخن
بدین گفتگو گنده مغزی مکن.
سعدی (از رشیدی و آنندراج).
، هرزه و یاوه بر زبان راندن و درشتی و کج خلقی نمودن. (برهان).
- گنده مغزی کردن. رجوع به گنده مغزی شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ بَ غَ)
کسی که خوی و نم زیر بغلش بسیار بدبو باشد. اذفر. ذفر. (منتهی الارب). اصن ّ:
با زبان معنوی گل با جعل
هر زمان گوید که ای گنده بغل.
مولوی.
- امثال:
گنده بغل را چه سود عنبر و لادن ؟
میرزا ابوالحسن جلوه (از امثال و حکم ج 3 ص 1327)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نِ)
آنکه چیزهای پست و متعفن پزد، چون شکنبه و روده و امثال آن، آنکه بد پزد:
اوستاد تمام گنده پزان.
شیخ بهائی.
- امثال:
هر گنده پزی را گنده خوری است. (از شاهد صادق) ، نظیر: هر گنده خوری را گنده پزی می باید. (از مجموعۀ امثال چ هند) (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1973).
رجوع به گنده پزی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنده مغزی
تصویر گنده مغزی
تکبر کردن، 2 سخنان متکبرانه و گزافه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که عرق زیر بغلش بسیار بد بوست: با زبان معنوی گل با جعل هر زمان گوید که ای گنده بغل خ... (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که چیز های متعفن و پست پزد و فروشد (مانند شکنبه و روده) : اوستاد تمام گنده پزان، آنکه بد پزد
فرهنگ لغت هوشیار
تکبر ورزیدن، سخنان متکبرانه و گزافه گفتن: اگر میرود در پی این سخن بدین گفتگو گنده مغزی مکن، (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار